سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خشم، دل حکیم را نابود می کند . و فرمود : هرکس مالک خشم خویش نباشد، مالک خرد خویش نیست . [امام صادق علیه السلام]
عکس های سینمای خفن ترین بازیگران

امید کریمی: ...چرخ روزگار کم‌تر کودکی را خلبان می‌کند، کم‌تر آپاراتچی را که راوی یک فیلم است، خالق هنر هفتم می‌کند. آپاراتچی‌هایی بودند که روزگاری از فرط عشق به سینما، حاضر به پادویی در سالن‌ها هم شدند و حالا فارغ از عشق دوران کودکی، هر 45 دقیقه یک بار حلقه‌های فیلم را عوض می‌کنند تا سر ماه برسد و اگر فروش فیلم خوب بود، حقوق ماهی 150 هزار تومان بشود 200 هزار تومان. از سینما آزادی در شمال تهران تا سینما سعدی در وسط شهر، سینماهای فراوانی وجود دارد. به آن پایین‌ها نرسیده، باید سر مزار سینماهای لاله‌زار فاتحه‌ای خواند. برخی از آپاراتچی‌های‌شان هم اگر خیلی زرنگ بوده‌اند، رفته‌اند در سینماهای دولتی بوبین جابه‌جا می‌کنند. 
رحمان نظری، آپاراتچی سینما پیام انقلاب است. از سال 1354 در سینماهای تهران کار می‌کند: «خیلی می‌رفتم سینما. اطراف ما سینما توسکا بود و شیرین. بلیت پانزده ریال بود. هر روز می‌رفتم. یک روز پول نداشتم، جلوی سینما توسکا ایستاده بودم، یکی از بچه‌های سینما که آشنا بود، پرسید کار می‌کنی؟ گفتم آره. گفت ما این‌جا یک کنترل‌چی می‌خواهیم، اما باید چراغ‌قوه را خودت بخری. چراغ‌قوه را یازده یا دوازده تومان خریدم. حقوقم ماهی 350 تومان بود. آن را هم نمی‌دادند. می‌دانستند نقطه ضعف من کجاست. تا حرف پول می‌زدم، می‌گفتند برو. دو ماه کار کردم، بعدش رفتم سینمای دیگری به عنوان کمک خدمات. نظافت می‌کردم. سرایداری می‌کردم. به این سادگی نمی‌گذاشتند برویم توی آپاراتخانه. مثل الان نبود که هر کس خواست برود تو. پس از شش ماه کار کردن تازه می‌توانستیم برویم آپاراتخانه را ببینیم؛ آن هم اگر آپاراتچی آب یا چای می‌خواست. یا اگر می‌خواست برود جایی، زغال‌ها را می‌گرفتم که خاموش نشود. آپاراتچی‌ها برای خودشان عزت و احترامی داشتند.»

filefaribkar ::: شنبه 87/4/8::: ساعت 1:45 عصر

فرهاد توحیدی: کم‌تر هفته‌ای بود که لااقل یک روزش را سرِ صبر از خیابان دانشگاه تا خیابان فروردین گز نکنم. ساعتی را در انتشارات سحر، پارت، خوارزمی و... کتاب ورق نزنم. البته چند سالی است که با اوضاع نشر و سقوط تیراژ کتاب‌ها به هزار و هزاروپانصد، جلوی دانشگاه هم، جلوی دانشگاه قدیم نیست. فوج کتاب‌فروشی‌های درسی و تست کنکور و کتاب کمک‌آموزشی که به صنعت پول‌ساز آموزش تست کنکور و قبولی تضمینی و چه و چه‌ها مربوطند جای ناشران قدیمی را گرفته‌اند، یا تنگ کرده‌اند. پاساژهای رنگارنگ بسازبفروش‌ها آن بافت قدیمی دلچسب را ویران کرده‌اند و شهرداری عین خیالش نیست. در واقع حکایت، تنها حکایت جلوی دانشگاه نیست. هر جای شهر سر بچرخانی به جای بافت چشم‌نواز آجرهای بهمنی مختص تهران، تنها با اغتشاش معمارانه و نماهای نامربوط روبه‌رویی. و وای از نماهای شیشه‌ای تهران و نماهای تازه به دوران رسیده‌ی کامپوزیت... روح شهر از دست رفته است. به قول سهراب «شهر من گم شده است.» من راسته‌ی کتاب‌فروشانم را گم کرده‌ام.

filefaribkar ::: شنبه 87/4/8::: ساعت 1:40 عصر

مصطفی جلالی‌فخر: خوشبختانه مهرداد فرید از مطبوعات آغاز کرده و آدم پرمدعایی هم نیست. خودش بیش از همه می‌داند که سطح هم‌خانه چیست و ارزش فیلم قبلی‌اش چه بود. احیاناً شبیه نسل قبلی‌ها هم نیست که فیلم‌های زیر متوسط خود را شاهکار می‌پندارند و علیه منتقدان بیانیه صادر می‌کنند. به گمانم از همان پوستر فیلم که نام محسن نامجو را خیلی درشت‌تر از اسم همه‌ی عوامل فیلم نوشته‌اند، سقف انتظار فیلم معلوم می‌شود. فیلمساز هم در گفتوگوهایش در پی اثبات فیلمفارسی نبودن کار خود است که شبیه دفاع کردن در هجده قدم خودی‌ست. کسی که آرامش در میان مردگان‌اش بالاتر از حد متوسط سینمای ایران ایستاده بود، اکنون مجبور شده در واکنش به عدم استقبال تماشاگران از فیلم قبلی، به هم‌خانه برسد. این کار یک تصمیم حرفهای‌ست و نمونه‌های مشابهش در سینمای ایران کم نیست. ظاهراً حضور فعال در سینمای بدنه مستلزم پذیرش برخی قواعد بازی حرفهای‌ست. البته بد نیست که شرایط فرید را هم در نظر بگیریم. او فیلم قبلی‌اش را با سرمایه‌ی خودش ساخت و چند سال منتظر اکرانش ماند و در نمایش عمومی هم شکست خورد. تنها راه تضمین بقای حرفه‌ای برای او، کار کردن با تهیه‌کننده‌ی حرفه‌ای و  با کم‌ترین فاصله‌ی زمانی از اکران فیلم قبلی‌ست. منصفانه نیست که متوقع باشیم آدمی مثل او به سینما یارانه بپردازد.

filefaribkar ::: شنبه 87/4/8::: ساعت 1:40 عصر

هوشنگ گلمکانی: قرنطینه فیلمی غلطانداز است، به معنای نسبتاً خوبش. از اسم فیلم، آدم دستگیرش نمی‌شود با چه جور فیلمی طرف است. شکل و شمایل بخشی از تبلیغاتش یادآور فیلم‌های دخترپسری ده سال اخیر است که تنها تکیه‌شان به حضور بازیگران خوش‌برورو و استفاده از ژل و بوتاکس است که تا حدودی این جوری هم هست. بخش دیگر تبلیغاتش تأکید بر کله‌ی طاس و بی‌ابرو و مژه‌ی رضا عطاران دارد که بیش‌تر آدم را گیج میکند. بعد با دیدن فیلم درمی‌یابیم که عطاران نقشی فرعی در فیلم دارد که البته مثل بیش‌تر کارهای او جذاب و شیرین است و هرچند نقشی که بازی میکند در انتها وجه تراژیک داستان را تشدید می‌کند، اما حضورش در همان لحظه‌های کوتاه، فضای گرفته و غمبار داستان را تعدیل و تلطیف می‌کند و قطعاً این حضور، با آن هیبت غیرمتعارف، مهم‌ترین عامل خیلی آشنا برای تبلیغات فیلم هست که این قدر از آن استفاده شده است.

filefaribkar ::: شنبه 87/4/8::: ساعت 1:39 عصر

محمد حقیقت: در روزنامه‌های ایران و سایت‌های اینترنتی ایرانیان بسیار صحبت از این شد که جمعیتی زیاد از ایران به جشنواره‌ی کن سرازیر شده‌اند، با این‌که حضور سینمای ایران بسیار محدود بود. فیلم خوب ترانه‌ی تنهایی تهران (سامان سالور) در بخش «پانزده روز کارگردانان»، حضور 4 + 10 اثر جالب مانیا اکبری در قسمت برنامه ACID، حضور خانم رخشان بنی‌اعتماد بانوی سینمای ایران در کنفرانس «سینمای جنوب» و تعدادی فیلم در بازار فیلم که طبق معمول در غرفه‌ی بنیاد فارابی معرفی می‌شوند و در کنارش مستقل‌های ایرانی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، تلویزیون ایران، رسانه‌ی بین‌المللی تصویری و... و تعدادی از مدیران سینمایی کشور و غیره در شهر کن حضور یافتند. از دفتر جشنواره خبر دادند که تعدادی روزنامه‌نگار نیز مقاله‌هایی به زبان فارسی فرستاده‌اند و درخواست کارت خبرنگاری کرده‌اند. متأسفانه برخی از این افراد، مقاله‌های دیگران را به اسم خود به دفتر مطبوعاتی داده بودند و تازه کسانی هم که اسم‌شان پای مقاله‌ها بود، اکثراً فقط ترجمه کرده بودند و خود هرگز سال قبل در جشنواره‌ی کن حضور نداشته‌اند. مسئول دفتر مطبوعات از این رفتار آن‌ها ناخشنود بود و سرانجام کارت خبرنگاری صادر نکرد. برخورد این آقایان که خود را منتقد معرفی کرده بودند، باعث آبروریزی مختصری شد.

filefaribkar ::: شنبه 87/4/8::: ساعت 1:39 عصر

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 12
کل بازدید :27425

>> درباره خودم <<

>>لوگوی وبلاگ من<<
عکس های سینمای خفن ترین بازیگران

>>لینک دوستان<<

>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<